اگر زمانی
روزگاری
روزی
به هر دلیلی
خدایی رخ دهد
من نه از دست موشها و میدان شکایت می کنم
نه از دست فیلهای روحانی
با کیلوهای چرب شکمی و رانی
نه از دست ایران و ایرانی
من از دست خودم شاکی ام
که نمی دانم با چه جراتی
بدون خدا به دنیا آمده ام
پر روتر از این جانداران ندیده ام در جهان
که پروارترینشان
پس افتادن های مفرط من است
یک بار هم که شده
یک نفر جدی به من گوش کند
پاچه های فضایی
با ران کوتوله نمی خوابند
آدم ها بلند شوید
روی دست هم سوار!
یک عده دارند به ما می خندند
به قبیله ام بد جوری بر خورده است